سریال ماندگار The Dakolg

دسته بندی :سینما 26 ژوئن 2025 نازگل صبوری

زمان تقریبی مطالعه:5 دقیقه

سریال ماندگار The Dakolg

یک سریال درام تلویزیونی ده ساعته که هر ساعت را به یک ریزفیلم مستقل و مجزا تقسیم می‌کند. اگر «دکالوگ» را تلویزیون بدانید، اشتباه نکرده‌اید؛ اگر آن را سینما بدانید، باز هم اشتباه نکرده‌اید. اما زبان فقط تا همین جا ما را یاری می‌کند. نوشتن درباره «دکالوگ» به عنوان مجموع اجزایش، کاری است به همان اندازه دشوار که نوشتن درباره خود اجزا. آخرین باری که کلمه «حماسی» را به درستی شنیدید کی بود؟ آن صفت بیچاره و ژولیده به قدری مکرراً به رویدادهای فرهنگی پیش پا افتاده اطلاق می‌شود که تقریباً از هستی ساقط شده است. هیچ چیز حماسی نیست وقتی همه چیز حماسی است.

اما «دکالوگ» به معنای ادبی کلمه حماسی است، حتی اگر ظاهر آرام و غم‌انگیز آن از ماهیت حماسی‌اش سخن نگوید. مجموعه داستان‌های غم‌انگیز و واقع‌گرایانه کیشلوفسکی جدا از هم اتفاق می‌افتند، و با این حال گهگاه با هم تلاقی پیدا می‌کنند، چه درونمایه و چه از طریق ظهور مجدد شخصیت‌هایی که در فصل‌های دیگر ملاقات شده‌اند. (آرتور بارچیش، بازیگر لهستانی، در همه قسمت‌ها به جز دو قسمت، حضوری افتخاری دارد، در حالی که شیر در هفت قسمت از ده قسمت ریخته، سرازیر و درب به درب تحویل داده می‌شود.) هیچ یک از داستان‌های کیشلوفسکی را نمی‌توان با شکوه یا عاشقانه نامید، چه در محتوا و چه در زیبایی‌شناسی؛ هر قسمت به شکلی واقع‌گرایانه فیلمبرداری شده است، و توسط فیلمبرداری متفاوت (به جز قسمت سوم و نهم که هر دو توسط پیوتر سوبوچینسکی فیلمبرداری شده‌اند)، «دکالوگ» را در پالت‌های تخت و خاکستری به تصویر می‌کشد تا لحن مورد نظر کیشلوفسکی را ارج نهد و فضای افسرده کشورش را در انتهای دوران کمونیسم منعکس کند.

اگر می‌خواهید بدانید زندگی در لهستان دهه ۱۹۸۰ چگونه بود، می‌توانید کتاب تاریخ قدیمی‌تان را باز کنید، در ویکی‌پدیا گشتی بزنید یا «دکالوگ» را تماشا کنید. از میان این سه، حدس زدن پربارترین گزینه باید آسان باشد. «دکالوگ» لهستانی را به تصویر می‌کشد که از مشکلات اقتصادی و بحران‌های کارگری به همراه استانداردهای زندگی رو به زوال در حال بهبودی است؛ هر فیلم کشور را شبیه به یک آشغال‌دانی کامل نشان می‌دهد، به احتمال زیاد به این دلیل که در آن سال‌ها واقعاً یک آشغال‌دانی بود. موفقیت بزرگ و متحدکننده در هر ده فیلم کوتاه، بازنمایی کیشلوفسکی از لهستان است، که همزمان سیاسی، اجتماعی و شخصی است. هر فیلم یک تجربه حسی خاص خود است. اگر هرگز به لهستان نرفته‌اید، توصیف «دکالوگ» به عنوان «به طرز حیرت‌انگیزی معتبر» ممکن است کمی دست و دلبازانه باشد، مگر اینکه راه بهتری برای توصیف آن وجود نداشته باشد. کیشلوفسکی آنقدر که زندگی لهستانی را روی فیلم آورد، مجموعه‌ای از فیلم‌ها درباره زندگی در لهستان خلق نکرد.ند

شاید این یک خرده‌گیری فلسفی باشد، اما «دکالوگ» از اولین نما از قسمت نخستش، «دکالوگ: یک»، تا تصویر پایانی آخرین قسمت، «دکالوگ: ده»، اصیل به نظر می‌رسد. (قاعده نام‌گذاری عددی، ایده «دکالوگ» را به عنوان یک رمان سینمایی بیشتر تقویت می‌کند.) کیشلوفسکی از بازیگران غیرحرفه‌ای در کنار حرفه‌ای‌ها استفاده می‌کند، رویکردی آزموده و واقعی برای حقیقت‌نمایی که به برداشت‌های واقع‌گرایانه سریال عمق می‌بخشد. اما در مورد «دکالوگ»، سطح مهارت بازیگران در مقایسه با داستان‌گویی لایه‌لایه و به‌طرز خیره‌کننده‌ای پیچیده کیشلوفسکی، جزء کم‌اهمیت‌تری از دستاوردهای کلی آن به عنوان یک اثر هنری است. لهستانی که در «دکالوگ» می‌بینیم، مکانی دلگیر است، اما بیشتر به این دلیل که مکانی تنهاست، و این حس فراگیر تنهایی، انزوا و بیگانگی، ریشه در تجربه جهانی بشر دارد. چه کسی در زمانی یا مکانی تنها نبوده است؟

پس آنچه کیشلوفسکی در هر ده بخش شاهکارش انجام می‌دهد، به طرز فریبنده‌ای ساده است: با قرار دادن «دکالوگ» و رنج‌ها و مصیبت‌های بی‌پایان آن در لهستان، او صرفاً بینندگان خود را دعوت کرده است تا رنج‌ها و مصیبت‌های خود را از دریچه آشفتگی ملی بنگرند. این یک ترفند زیرکانه است، ترفندی که «دکالوگ» را به همان اندازه آشنا که بیگانه می‌سازد. حتی برای مخاطبی که برای اولین بار این اثر را در سال ۲۰۱۶ می‌بیند، قطعات انفرادی آن به موضوعات قابل تشخیصی اشاره می‌کنند که در دهه‌های پس از انتشار آن در سال ۱۹۸۹، اهمیت بیشتری یافته‌اند؛ این امر به ویژه برای «دکالوگ: یک» صدق می‌کند، داستانی وهم‌انگیز که حول محور کریشتوف (هنریک بارانوفسکی)، استاد زبان‌شناسی ملحد، پسر بااستعداد تکنولوژیکی اما از نظر وجودی مشکل‌دارش، پاول (وویچخ کلاتا)، و پرسش‌هایی درباره پذیرش فزاینده فناوری به جای دین توسط جامعه به عنوان ابزاری برای مقابله با جهان می‌چرخد.

البته این کاملاً منطقی است. کیشلوفسکی از یکی از فرمان‌های ده‌گانه به عنوان اساس هر فیلم کوتاه استفاده کرده است. جدا کردن «دکالوگ» از هرگونه تفسیر مذهبی غیرممکن است، و بنابراین ما نهادها و قوانین مذهبی بشریت را در هر ده قسمت مورد بررسی قرار می‌دهیم: در افشای ناخوشایند «دکالوگ: چهار»، درباره رابطه دختری جوان با پدرش؛ در اعدام وحشیانه و بی‌تفاوت یک قاتل در «دکالوگ: پنج»؛ در مشاجره‌ای که به آرامی بین دو برادر بر سر مجموعه تمبر پدر مرده‌شان در «دکالوگ: ده» بالا می‌گیرد؛ در دسیسه‌های زنی طردشده علیه معشوق سابقش در شب کریسمس در «دکالوگ: سه». شاید شخصیت‌های این فیلم‌ها را بی‌خدا بدانید، اما شاید این اصطلاحی باشد که افراد متدین به دلخواه خود به کار برند. حقیقت این است که این شخصیت‌ها ناامیدند، که بسیار نگران‌کننده‌تر است.

 

و این حس ناآرامی هر قاب زیبای «دکالوگ» را لمس می‌کند، چه کیشلوفسکی در حال کاوش ارتباط بین زندگی و مرگ، صداقت و دروغ، جرم و مجازات، عشق و خیانت، یا خیر و شر باشد، و چه در حال تفکر درباره این باشد که چرا مردم اینقدر به دارایی‌هایمان، نام‌هایی که به ما داده شده و تعطیلاتی که جشن می‌گیریم، معنا می‌بخشند. توجه داشته باشید که این فهرست طولانی از ایده‌ها و مفاهیم، تنها بخش کوچکی از وسعت «دکالوگ» به عنوان یک روایت را نشان می‌دهد؛ اگر مدت زمان ده ساعته آن کافی نیست، پس گستره موضوعی محض کار کیشلوفسکی باید برای ناآشنایان به طرز مناسبی دلهره‌آور باشد. چه ترسناک باشد چه نباشد، «دکالوگ» برای هر سینمادوستی تماشای ضروری است. البته، ما همه عادت داریم روزها پشت سر هم نتفلیکس تماشا کنیم. شاید ده ساعت هم به هر حال زیاد نباشد.

نازگل صبوری
نازگل صبوری

مطالب زیر را حتما بخوانید:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه: