نقد سریال Ripley: اینجا همه‌چیز به اندازه است.

دسته بندی :سینما 10 نوامبر 2024 َAzHonar
نقد سریال ripley

ریپلی، سریالی برای عاشقان سینما

در ابتدا سیاه و سفید بودن ممکن است از بیرون “ریپلی” را سردتر جلوه دهد، اما در واقع از نظر سینماتیک غوطه‌ورکننده‌ است و شما را به طرز ناراحت‌کننده‌ای نزدیک به روانی می‌کند که به شکل نگران‌کننده‌ای بی‌ثبات به نظر می‌رسد. اندرو اسکات واقعاً یک نیروی محرکه برای شخصیتی دلسرد است که در ظاهر بسیار خونسرد و مطمئن به نظر می‌رسد، اما همه اینها فقط یک نمایش است، نمایشی روی نمایش دیگر که سعی دارد چیزهایی را که در زیر پنهان شده و تحملشان تقریباً غیرممکن است، پنهان کند. با نقد سریال ریپلی همراه ازهنر باشید.

استیون زیلیان (برنده جایزه اسکار برای فیلمنامه فهرست شیندلر و خالق سریال شب) کارگردانی را بر عهده دارد و اندرو اسکات (بازیگر فیلم‌های همه ما غریبه‌ایم و شرلوک) در نقش ریپلی ظاهر می‌شود. بسیاری با خطوط کلی داستان آشنا هستند (هشدار لو رفتن داستان): یک مالک کشتی‌سازی در نیویورک ناخواسته کلاهبرداری به نام ریپلی را به ایتالیای دهه ۱۹۶۰ می‌فرستد تا پسر شبه بوهمی‌اش، دیکی (با بازی جانی فلین) را به خانه بازگرداند. ریپلی خود را به دیکی و همسرش مارج (داکوتا فنینگ) نزدیک می‌کند و قتل رخ می‌دهد که به دنبال آن لاپوشانی، سرقت هویت و قتل‌های بیشتری در سراسر ایتالیا اتفاق می‌افتد.مسئله اصلی کارهایی که ریپلی انجام می‌دهد نیست، بلکه ماهیت او است. این وظیفه اسکات است که تاریکی، خشم و هوشیاری بیش از حد پشت ظاهر جذاب ریپلی را نشان دهد و او واقعاً این کار را انجام می‌دهد. ریپلی سرد، زیرک و غیرقابل شناختی که استعداد خاصی در جلب رضایت توخالی مردم دارد. همانطور که دام بسته می‌شود، داستان با مضامینی مانند طبقه اجتماعی، حرص و طمع، وسواس و دگرباشی جنسی ضربان می‌گیرد – هرچند ریپلی اسکات هرگز عاشق دیکی نمی‌شود (فقط عاشق چیزهایی است که او دارد).ریپلی به صورت سیاه و سفید سرد و شیک فیلمبرداری شده است و در ابتدا تعجب کردم که آیا این اتلاف مناظر باشکوه ایتالیا نیست. با این حال، علاوه بر اشاره به سینمای کلاسیک (فلینی/هیچکاک)، زیلیان حال و هوای متفاوتی را از تک رنگ بیرون می‌کشد (تعلیق؛ تسلیم). گاهی اوقات شخصیت‌هایی مانند دیکی و مارج متمدن، و دوست مشکوک دیکی، فردی (الیوت سامنر) تخت به نظر می‌رسند (شخصیت‌هایی که صدایشان به طرز عجیبی کم شده است). با این حال، علاوه بر نزدیک‌تر بودن به لحن رمان، ظرافت کلی درام به ایجاد تنش کمک می‌کند: یک صحنه اولیه آرام اما ترسناک شامل تقلید نرم تام از دیکی جلوی آینه است.این اثر به اندازه‌ای که می‌توانست موجز نیست (وقفه‌های طولانی در رم و ونیز وجود دارد؛ انحراف اغراق‌آمیزی درباره کاراواجو)، اما چه مطالعه شخصیتی والایی برای اسکات، چه عکاسی دلپذیری و چه داستان‌سرایی گربه و موش باشکوهی. این یک پیروزی است.

نقد سریال ripley

تریلری هیچکاکی، در آب و هوای ایتالیا

یافتن سریالی به این خوبی خود یک شوک است و این واقعیت که Ripley بازگویی داستانی است که قبلاً دو بار به شکل فیلم‌های بزرگ (فیلم “Purple Noon” در ۱۹۶۰ و “The Talented Mr. Ripley” در ۱۹۹۹) اقتباس شده، موفقیت آن را حتی بیشتر حیرت‌انگیز می‌کند. زایلیان با وفاداری به منبع اصلی داستان در عین گسترش آن به شیوه‌های هوشمندانه، داستان را از نیویورک آغاز می‌کند که تام ریپلی (با بازی اسکات) از طریق کلاهبرداری‌های کوچک زندگی می‌کند؛ او بیماران پزشکان را متقاعد می‌کند که بدهی‌های معوقه دارند و سپس آنها را به آژانس جمع‌آوری بدهی جعلی خود ارسال می‌کند. تام یک مار است که در دیدرس پنهان شده و می‌داند چگونه از زوایا بازی کند. او همچنین دارای استعداد خاصی است—به دلیل هوش و خودخواهی اجتماعی—برای فرار از دردسر، همانطور که وقتی این فریب ناگهان فرو می‌ریزد، نشان می‌دهد.

در حالی که تام ریپلی مطمئن نیست که چه اقدام بعدی را انجام دهد، خوش‌شانسی به او لبخند می‌زند وقتی که یک کارآگاه خصوصی (با بازی باکییم وودباین) با او تماس می‌گیرد که برای تاجر shipping هربرت گرینلیف (با بازی کنت لونرگان) کار می‌کند. گرینلیف به اشتباه شنیده که تام پسرش، دیکی (با بازی جانی فلین) را می‌شناسد؛ او می‌خواهد تام دیکی را در ایتالیا پیدا کند، جایی که این وارث مدتی است در لوکس و تنبلی زندگی می‌کند و به عنوان یک نقاش جوان در حال تلاش است.
تام یک آفتاب‌پرست بی‌نظیر است زیرا همه چیزهایی که زیر سطح جذاب او پنهان است، خالی از طمع، بی‌رحمی و جاه‌طلبی است. اسکات با چشمانش، که به طور زیرکانه توطئه‌های در حال شکل‌گیری در سرش را منتقل می‌کند، و لبخندهای نازک و غیرقابل قبولش، بی‌رحمی فریبنده‌اش را به تصویر می‌کشد. او همزمان جذاب و ترسناک است و هرگز بهتر از این نبوده است. زایلیان نیز با نوشتار تیز و کارگردانی مطمئنش در این موفقیت به او کمک کرده است. همکاری با السویت، تصاویری تک رنگی را ارائه می‌دهد که همزمان زیبا و تهدیدآمیز است؛ زیرا این تصاویر طبیعت دوگانه شخصیت اصلی را منعکس می‌کنند که با تعامل بین جنبه‌های روشن (سطحی) و تاریک (داخلی) او تعریف می‌شود.
نویسنده و تصویربردار (به همراه طراح تولید دیوید گروپمن و آهنگساز جف روسو) مجموعه‌ای از لذت‌های زیبایی‌شناختی را ارائه می‌دهند: قاب‌بندی ماهرانه‌ای که در آن تام همواره از فواصل بیگانه در راهروها و درها دیده می‌شود؛ دیدگاه‌های نمادین مکرر از آینه‌ها، آب، مجسمه‌های رومی و نقاشی‌های کاراواجو که دیکی عاشق آنهاست و تام نیز به آنها علاقه‌مند می‌شود؛ و تعداد زیادی صحنه‌های بازیگوش دقیق که بین کلمات نوشته شده و گفتاری، واقعیت و تخیل برش می‌زنند.

ریپلی تام را به شهر ساحلی شگفت‌انگیز آترانی در ایتالیا دنبال می‌کند، جایی که او به زندگی دیکی، با بی‌توجهی و خودخواهی‌اش، نفوذ می‌کند و همچنین نامزد دیکی، مارژ (با بازی داکوتا فانینگ) را که در حال نوشتن یک کتاب سفر خودمحور درباره این منطقه است، ملاقات می‌کند. مارژ نسبت به تام محتاط است، به ویژه به این دلیل که مشکوک است دوستی او با دیکی حاوی جنبه‌های مالی و همجنس‌گرایانه باشد. فیلمنامه‌های زایلیان به طور هوشمندانه این زیرمتن‌ها را مطرح می‌کنند—همان‌طور که خود تام نیز عمداً این کار را انجام می‌دهد—در حالی که به وضوح نشان می‌دهند که این شخصیت تنها یک حس سوزان و سیری‌ناپذیر برای آنچه ندارد دارد: ثروت، مقام و رضایت از برتری بر کسانی که خود را بالاتر از او می‌دانند. برای ارضای این اشتیاق نیاز به یک رشته بی‌پایان از کلاهبرداری‌های لجستیکی، احساسی و روان‌شناختی است. خوشبختانه برای او، تام استاد حرفه‌اش است و بخشی از هیجان سریال، تصویر زایلیان از ترفندهای موضوعش است که هم به طور ماهرانه‌ای پیش‌بینی شده و هم—در صحنه‌های طولانی و متدیک قتل و پوشش‌های بعدی—به طور آنی و با جزئیات هوشمندانه طراحی شده است.
تام به سرعت خود را در زندگی دیکی جا می‌زند و از بی‌توجهی او بهره‌برداری می‌کند. دیکی ابتدا نسبت به تام سردرگم است، اما در نهایت متوجه می‌شود که تام در تلاش است تا زندگی او را تحت کنترل بگیرد. این داستان نه تنها درباره کلاهبرداری بلکه درباره هویت و اشتیاق تام برای زندگی‌ای است که هرگز نمی‌تواند داشته باشد. در نهایت، تنش‌های بین شخصیت‌ها و پیچیدگی‌های روابط آنها باعث ایجاد یک داستان جذاب و پرهیجان می‌شود که بین واقعیت و فریب حرکت می‌کند.

نقد سریال Ripley

در این سریال همه چیز به اندازه است.

“ریپلی” احتمالاً برای بینندگان نتفلیکس که به دنبال چیزی با تنش بیشتر هستند، بیش از حد کند خواهد بود، اما یک اثر تلویزیونی خیره‌کننده و به خوبی ساخته شده است که پشت دوربین آن اعتباری در حد فیلم‌سازی برجسته سینمایی وجود دارد. این سریال به طرز چشمگیری روی پای خود می‌ایستد و بسیاری از نکات کتاب اصلی و اقتباس‌های آن را دنبال می‌کند، اما این کار را به شیوه‌ای انجام می‌دهد که به اندازه کافی تازه است تا لرزه بر اندام شما بیندازد.

َAzHonar

مطالب زیر را حتما بخوانید:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه: