نقد سریال The Severance

دسته بندی :سینما 12 مارس 2025 نازگل صبوری
نقد سریال the Severance

در یکی از قسمت‌های قدیمی سریال “ساینفلد”، جری در مونولوگ ابتدایی خود به کارمندانی که عکس‌های خانوادگی روی میز کارشان می‌گذارند، طعنه می‌زند. او می‌پرسد: «آیا آن‌ها فراموش می‌کنند که ازدواج کرده‌اند؟ انگار می‌گویند: “خب، ساعت پنج شده، وقتشه برم بار و چند تا هکر پیدا کنم. یه لحظه صبر کن… من یک همسر و سه بچه دارم! بهتره برگردم خونه!”» این سناریو—فراموشی موقت زندگی شخصی در محیط کار—پایه‌ی درام دیستوپیایی جذاب “سورنس” (Severance) است که اولین فصل آن به تازگی در اپل‌تی‌وی‌پلاس به پایان رسید. این سریال که توسط دن اریکسون خلق شده و توسط بن استیلر و آویفا مک‌آردل کارگردانی شده، داستان کارمندانی را روایت می‌کند که در طبقه‌ی موسوم به “سورنس” در شرکت عظیم و مرموز لومن‌اینداستریز کار می‌کنند و هیچ اطلاعی از زندگی خارج از محیط کار خود ندارند. آن‌ها تصمیم گرفته‌اند تحت یک عمل جراحی قرار بگیرند که آگاهی‌شان را به دو بخش کاری و شخصی تقسیم می‌کند. دو نسخه‌ی آن‌ها—که به عنوان “ایننی” (درونی) و “اوتای” (بیرونی) شناخته می‌شوند—از وجود یکدیگر مطلع هستند، اما در عین حال زندگی‌های جداگانه‌ای دارند.

قهرمان داستان ما مارک اسکات، یا همان مارک اس، است که در لومن به این نام شناخته می‌شود. (او توسط آدام اسکات بازی می‌شود، کسی که در کمدی‌هایی مانند “پارتی داون” شبکه‌ی استارز و “پارکس اند رکری‌یشن” شبکه‌ی ان‌بی‌سی، که به کاوش در ناخوشی‌های وجودی محیط کار مدرن می‌پردازند، شناخته شده است.) مارک یک استاد دانشگاه سابق است که پس از مرگ همسرش در یک تصادف رانندگی، کار در لومن را آغاز کرد. خواهرش، دِوُن (با بازی جن تالاک)، به او می‌گوید: «فراموش کردن او به مدت هشت ساعت در روز به معنای بهبود یافتن نیست»، اما مارکِ بیرونی معتقد است که انتخاب درستی داشته است. او بعداً اصرار می‌کند: «این کار به من کمک کرده است.» شب‌ها، او در خانه تنها می‌نشیند و به فکر فرو می‌رود و ویسکی می‌نوشد؛ اما در محل کار، این تراژدی از بین می‌رود و او خود را در کارهای بی‌معنا غرق می‌کند.

مارک در بخش “پالایش داده‌های کلان” (M.D.R.) کار می‌کند. این تیم چهار نفره شامل خود مارک، پیتی کی (با بازی یول وازکز)، رئیس بخش و بهترین دوست کاری مارک؛ اروینگ بی (با بازی جان تورتورو)، فردی احساساتی و مقید به قوانین شرکت؛ و دیلن جی (با بازی زک چری)، فردی عمل‌گرا و شوخ‌طبع که برای کسب مزایای شرکتی که لومن ارائه می‌دهد، رقابت‌جو است، می‌شود. دیلن توضیح می‌دهد: «پالایشگر برتر فصل شدن باعث می‌شه به مهمانی وافل دعوت بشی.» (چری در اینجا به همان اندازه دوست‌داشتنی است که در فصل دوم سریال “ساکس‌شن” بود، جایی که در نقش یک کارآموز در شرکت وای‌استار رویکو بازی می‌کرد، نقشی که چندان متفاوت نبود.) در بیشتر موارد، به نظر می‌رسد که این “ایننی‌ها” از وجود دوگانه‌ی خود ناراحت نیستند. دیلن به همکارانش می‌گوید: «دوست دارم تصور کنم که اوتای من با یکی دو تا زن جذاب رابطه داشته، که قطعاً خیلی باحاله، اما به شوهراشون واقعاً ترحم می‌کنم.» روی میز هر کدام از آن‌ها، یک عکس گروهی از بخش در قاب قرار دارد.

اما همه چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد آرام و خوش‌آیند نیست. یک روز، مارک به محل کار می‌رسد و متوجه می‌شود که پیتی ناپدید شده است. در غیاب او، مارک مسئولیت آموزش یک کارمند تازه‌وارد به نام هلی آر (با بازی بریت لور) را بر عهده می‌گیرد. هلیِ درونی (ایننی) برای وفق یافتن با واقعیت جدیدش تلاش می‌کند؛ او به سادگی نمی‌تواند باور کند که هلیِ بیرونی (اوتای) او داوطلبانه این تقسیم‌بندی آگاهی را انتخاب کرده است. او بارها تلاش می‌کند تا از کارش استعفا دهد، حتی با وجود اینکه همکارانش به او هشدار می‌دهند که این کار برابر با مرگ است: اگر هلی لومن را ترک کند، هلیِ درونی او دیگر وجود نخواهد داشت. اما همان‌طور که مشخص می‌شود، هلیِ درونی اختیار چندانی در این مورد ندارد؛ با وجود تمام تلاش‌هایش، او نمی‌تواند هلیِ بیرونی را متقاعد کند که استعفایش را بپذیرد. من نمی‌توانستم چشم از لور بردارم، که در نقش هلی، مقاومت روزافزون و ناامیدانه‌ی شخصیتش را به شکلی عالی به تصویر می‌کشد.

“سورنس” از نظر بصری یک سریال خیره‌کننده است. طراحی دفتر مرکزی لومن ترکیبی از بروتالیسم میانه‌ی قرن بیستم و سبک اپل است: راهروهای بی‌پایان و بی‌لک، زوایای تمیز و همه چیز در سایه‌های سفید، خاکستری، آبی و سبک. زیبایی‌شناسی فوق‌کنترل‌شده‌ی این فضا—دامن‌های مدادی هلی، دکوراسیون فضاگونه‌ی شرکت—حاکی از محیطی است که در آستانه‌ی یک تحول بزرگ قرار دارد، جایی که سطوح صاف و آرام آن با تنش سرکوب‌های درونی به لرزه درآمده است. موسیقی‌های ملایم و گوش‌نواز صحنه‌ها را همراهی می‌کنند، اما هیچ چیز در لومن واقعاً ساده و آسان نیست. برای مثال، خانم کوبل (با بازی پاتریشا آرکت)، رئیس مو‌سفید مارک، حضور تهدیدآمیزی دارد که دائماً در حال تهدید و توبیخ است. مانند دیگر کارمندان ارشد لومن، کوبل تحت عمل تقسیم‌بندی آگاهی قرار نگرفته است؛ در یک پیچ داستانی جالب، او همچنین به عنوان همسایه‌ی فضول مارک، خانم سلویگِ به ظاهر بی‌آزار، معرفی می‌شود. کوبل به شکل افراطی‌ای به آموزه‌های کییر ایگان، بنیان‌گذار مرموز لومن—که شبیه به یک ال. ران هابارد قرن نوزدهمی است—وفادار است. او به کارمندان آموزش می‌دهد که گفته‌های کییر را مانند یک کتاب مقدس بپذیرند. کوبل نماینده‌ی تنبیه‌های آشکار لومن است، در مقابل پروتکل‌های انضباطی پنهان شرکت. در یک صحنه‌ی به‌خصوص chilling، او به هلی یاغی می‌گوید: «دوستانت قراره رنج بکشند!» (آرکت در این نقش کمی اغراق می‌کند، اما به سختی می‌توان از ترسیدن اجتناب کرد.) وقتی کارمندان بدرفتاری می‌کنند، او آن‌ها را به جایی به نام “اتاق استراحت” می‌فرستد، جایی که مجبور می‌شوند بارها و بارها طلب بخشش کنند، در حالی که دستگاهی شبیه به پلی‌گراف صداقت آن‌ها را آزمایش می‌کند.

نقد سریال The Severance

دنیای “سورنس” مرا به یاد پیش‌زمینه‌های فرهنگی متعددی انداخت: نظارت بی‌پایان در “1984” جورج اورول، یکنواختی خسته‌کننده‌ی زندگی اداری در فیلم “آپارتمان” بیلی وایلدر، حرکت گوسفندوار کارگران کارخانه در “متروپلیس” فریتس لانگ، و ناامیدی موجود در نمایشنامه‌ی “آسان‌بر” هارولد پینتر. اما در هسته‌ی خود، این سریال یک معماست—معمایی تند و تیز که مارک و بینندگان باید آن را حل کنند. هدف بخشی که مارک و هلی به طور اتفاقی در زیرزمین پیدا می‌کنند و پر از بزغاله‌هاست، چیست؟ آیا ارتباطی با آب‌پاش‌هایی دارد که به طور غیرقابل توضیحی در بخش “اپتیکس و طراحی” تولید می‌شوند، بخشی که توسط برت جی (با بازی کریستوفر واکن) اداره می‌شود؟ برت، که او نیز تحت عمل تقسیم‌بندی آگاهی قرار گرفته، به موضوع عشق ایروینگ تبدیل می‌شود، علیرغم تلاش‌های شرکت برای جدا کردن آن‌ها، و این سوال دیگری را مطرح می‌کند: چرا لومن این‌قدر مصمم است که بخش‌های مختلف خود را از هم جدا نگه دارد؟

از همه مهم‌تر، اصلًا کسب‌وکار لومن چیست؟ یکی از مزایای فرآیند تقسیم‌بندی آگاهی این است که کارفرمایان می‌توانند به کارمندان خود در مورد اطلاعات محرمانه اعتماد کنند، اما کارمندان بخش M.D.R. در تاریکی نگه داشته شده‌اند. آن‌ها تمام روز شبکه‌ای از اعداد را که روی صفحه‌ی مانیتورهایشان شناور است، مرتب می‌کنند، اما هیچ ایده‌ای ندارند که این اعداد نمایانگر چیست یا کارشان چه هدفی دارد. («چه می‌شود اگر بزغاله‌ها همان اعداد باشند؟» هلی می‌پرسد.) این یک سوال داستانی است، اما همچنین یک پرسش اخلاقی با پیامدهای معاصر است. خارج از دفتر، مارک توسط پیتی پیدا می‌شود، که توضیح می‌دهد برای تلاش جهت معکوس کردن تقسیم‌بندی آگاهی خود، از لومن فرار کرده است. پیتی می‌پرسد: «چه می‌شود اگر… تو هشت ساعت در روز آدم می‌کشی و خودت خبر نداری؟» مارک با تعجب به یاد وضعیت بسیاری از ما می‌افتد که کار و حتی اوقات فراغت‌مان از هزینه‌های اخلاقی بالقوه‌اش جدا شده است. این واقعیت که “سورنس” در اپل‌تی‌وی‌پلاس پخش می‌شود و زیبایی‌شناسی آن به طور مشخصی “جابزی” است، یک طنز مرتبط است. ما آیفون‌هایمان را دوست داریم، اما ترجیح می‌دهیم به این فکر نکنیم که ساخت آن‌ها چه هزینه‌هایی در بر دارد.

بن استیلر، که کارگردانی شش از نه قسمت این سریال را بر عهده داشت، در حال تبدیل شدن به یک فیلمساز برجسته‌ی تلویزیونی است. در سال 2018، او “فرار از دنمورا” را کارگردانی کرد، یک مینی‌سریال از شوتایم درباره‌ی فرار از زندان، که بسیار شبیه به “سورنس”، با ریتم کند، سکوت‌های طولانی و پالت‌های رنگ‌پریده و تک‌رنگ، توانایی او در قصه‌گویی با صبر و حوصله را به نمایش گذاشت. از نظر موضوعی نیز، هر دو سریال به بررسی مفهوم آزادی در محیط‌های آکنده از قدرت، خشن یا نرم، می‌پردازند. در “سورنس”، کارمندان بخش M.D.R. به یک نسخه‌ی قاچاق از یک کتاب خودیاری به نام “توِ تو” برمی‌خورند، که آگاهی ضد لومن آن‌ها را تقویت می‌کند. مارک با صدای بلند برای گروه می‌خواند: «رئیس به اصطلاح شما ممکن است مالک ساعتی باشد که از دیوار به شما طعنه می‌زند، اما دوستان من، ساعت متعلق به شماست.» دیلن پاسخ می‌دهد: «صفحه‌ی 197 واقعاً عالی است.» چیزی که هیچ‌کدام از این “ایننی‌ها” نمی‌دانند این است که نویسنده‌ی این کتاب، برادرزن مارک، ریکن (با بازی مایکل چرنوس) است، یک گوروی خودخوانده که اگرچه بیشتر بی‌ضرر است، اما خودخواه و مسخره‌باز نیز هست. مارک از کتاب می‌خواند: «کار ما این است که هوای آزاد را بچشیم»، اما دنیای خارج، اگرچه به اندازه‌ی طبقه‌ی تقسیم‌بندی آگاهی شبیه گولاگ نیست، هنوز مملو از ایدئولوژی‌های اشتباه است.

کتاب ریکن باعث شورش می‌شود، و کارمندان بخش M.D.R. شروع به شورش می‌کنند، ابتدا به روش‌های کوچک، مانند کاوش در زیرزمین هزارتوی لومن، و بعد با طراحی یک برنامه برای بیدار کردن “ایننی‌های” خود در دنیای بیرون. اما اگرچه “سورنس” بر روی گروهی از کارگران متمرکز است که رادیکال می‌شوند، این سریال خود را نمی‌توان به عنوان یک اثر رادیکال توصیف کرد: شخصیت‌های اصلی، تا آنجا که می‌توانیم بگوییم، به دلایل شخصی تصمیم گرفته‌اند تحت عمل تقسیم‌بندی آگاهی قرار بگیرند، نه به دلیل نیاز به تأمین معاش. همان‌طور که در فینال متوجه می‌شویم—اخطار اسپویلر—اوتای هلی وارث لومن است که موافقت کرده تقسیم‌بندی آگاهی شود تا به کسب‌وکار خانوادگی کمک کند؛ هدف او کاهش تردیدهای عمومی در مورد این فرآیند است. وقتی ایننی هلی در خارج از دفتر بیدار می‌شود، خود را در یک گالای لومن می‌بیند، جایی که یک ویدئوی تبلیغاتی را می‌بیند که در آن اوتای او از تقسیم‌بندی آگاهی تمجید می‌کند. او در کلیپ می‌گوید: «من یک کار تقسیم‌شده را پذیرفتم چون به نظر خیلی جذاب می‌رسید. من فکر نمی‌کنم تقسیم‌بندی آگاهی ما را از هم جدا کند. فکر می‌کنم ما را به هم نزدیک‌تر می‌کند.»

این به وضوح زبان روابط عمومی است، اما اوتای هلی کاملاً هم اشتباه نمی‌کند. تحت فشار تقسیم‌بندی آگاهی، او و همکارانش پیوندهای واقعی تشکیل می‌دهند، و من تأثیرگذارترین لحظات سریال را آن‌هایی یافتم که همبستگی بر منافع شخصی غلبه می‌کند: دست ایروینگ که در خفا دست برت را لمس می‌کند؛ نزدیکی محتاطانه‌ی هلی و مارک؛ دیلن که داوطلب می‌شود، به خطر خودش، در لومن بماند تا مکانیسمی را فعال کند که ایننی‌های دیگر را بیدار کند. “سورنس” علی‌رغم خودش سیاسی است—درک تدریجی کارمندان از سرکوب متقابلشان، آن‌ها را به پرولتاریای تصادفی تبدیل می‌کند. و با این حال، تقریباً غیرممکن است که این سریال را تماشا کنید و به موازی‌های واقعی با وضعیت لومن فکر نکنید. سه روز پس از اینکه کارگران یک مرکز آمازون در استاتن آیلند اولین افرادی در این شرکت شدند که با موفقیت اتحادیه تشکیل دادند، اینترسپت گزارش داد که آمازون در حال توسعه‌ی یک برنامه‌ی پیام‌رسان داخلی برای کارمندان خود بوده که کلمات خاصی—از جمله “اتحادیه”، “کار برده‌وار” و “افزایش حقوق”—را مسدود می‌کند، در تلاشی که مقاله آن را برای افزایش “شادی” و “بهره‌وری” کارگران توصیف کرد. ایروینگ به همکارانش یادآوری می‌کند: «همان‌طور که کییر گفت: “همیشه شاد باشید.”»

نازگل صبوری
نازگل صبوری

مطالب زیر را حتما بخوانید:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه: