نقد فیلم Anora

نازگل صبوری
زمان تقریبی مطالعه:7 دقیقه

در لحظات ابتدایی فیلم جدید شان بیکر، «آنورا»، یک زن جوان منحصربهفرد موهای درخشان و پرشکوه خود را به پشت شانههایش میاندازد و به مشتری خود، جان، لبخندی زیبا میزند. این آنورا (مایکی مدیسون) است، شخصیت اصلی این فیلم سینمایی پرتلاطم، و داستان او چیزی شبیه به رویای آمریکایی است که از میان انگشتان بهظاهر آراسته میلغزد. در طول چند هفته، این رقاص مطمئن و بااعتمادبهنفس، درگیر یک رابطه عاشقانه پرشور با یک میلیاردر تازهکار میشود که به ازدواجی افسانهای ختم میشود. اما زندگی همیشه چالشهای غیرمنتظرهای برای ما دارد، و در این فیلم تأثیرگذار، تراژیک و واقعاً استثنایی، آنورا با یکی از این چالشهای پیچیده و دشوار روبرو میشود.
بازی مایکی مدیسون طلوع یک ستاره سینمایی جدید را نوید میدهد و آنورا را با ترکیبی از احساسات عمیق و جسارت به تصویر میکشد. آنی (همانطور که خودش را صدا میزند) شخصیتی قدرتمند است و بخش عمدهای از این حضور مستقیماً از لایهها و جذابیتی ناشی میشود که مدیسون به او بخشیده است. تقریباً غیرممکن است که عاشق جسارت بیپروای این شخصیت و لهجه بیپرده بروکلینی او نشوید. این بازیگر سابق فیلم «اسکریم» با همبازی خود، مارک آیدلشتاین، شیمیزدگی فوقالعادهای دارد. آیدلشتاین در نقش ایوان ۲۱ ساله، در یک شب سرنوشتساز به کلاب رقص آنورا میآید و به دنبال رقاصی میگردد که روسی صحبت میکند.
شان بیکر مهارت خاصی در ساختن فیلمهایی دارد که با وجود موضوعات نسبتاً تلخ، سرگرمکننده و جذاب هستند، و «آنورا» از نظر بصری و صوتی به همان اندازه هیجانانگیز است که فیلمهای «رد راکت» یا «پروژه فلوریدا». کارگردان-نویسنده-تدوینگر، فضاهای قرمز و آبی محل کار آنورا را با صدای پرانرژی آهنگهایی مثل «Greatest Day» از «Take That» و «All the Things She Said» از «t.A.T.u.» پر میکند. او ما را در هیجان شخصیت اصلی درباره زندگی جدیدش – با دوستان جدید، پول بیشتر و عشقی به ظاهر واقعی – غرق میکند و این کار را از طریق مونتاژهای پرجنبوجوش از مهمانیها انجام میدهد. ریتم سریع و لحن پرتنش فیلم با هر صحنه جدید افزایش مییابد، چرا که گروه رنگارنگ شخصیتها به هر کاری دست میزنند تا باطل شدن ازدواج را ممکن کنند. نگاه کارگردانی بیکر اعتمادبهنفس خالصی را منتشر میکند و این اجازه میدهد تا تسلط او در فیلمسازی به خوبی دیده شود.
انرژی و فضای فیلم به همان اندازه مدیون مکانهای فیلمبرداری است. همانطور که «پروژه فلوریدا» و «تنگری» بر جو آشوبزده زندگی در حاشیههای اورلاندو و هالیوود تکیه داشتند، «آنورا» نیز با هرجومرجی غیرقابلپیشبینی که مختص شهر نیویورک است، پیش میرود. و نه نیویورکی که معمولاً روی صفحه نمایش میبینیم: بیکر ما را به جامعه روستبار جنوب بروکلین میبرد و نمای چندوجهیای از این منطقه را ارائه میدهد؛ از خانه دوخانواری آنورا گرفته تا عمارت گسترده ایوان که به نظر میرسد از جایی دیگر به این محیط سادهتر منتقل شده، و حتی مغازههای رنگارنگ کنار خیابانهای «گریوزند» و «خلیج جامائیکا». وقتی تعقیبوگریز دیوانهوار شخصیتها آنها را به پسزمینه مجللتر منهتن میکشاند، احساس میکنیم که نیویورک آنورا گستردهتر میشود و مشخص میشود که این داستان اگر جای دیگری اتفاق میافتاد، به هیچ وجه همینطور نمیشد.

بازی آیدلشتاین به اندازه بازی مدیسون خیرهکننده است و در چندین لحظه بهیادماندنی و خندهدار در طول فیلم «آنورا» تأثیر عمیقی بر جای میگذارد. او با خندهای کودکانه به ترکیبی بازیگوشانه از روسی و انگلیسی تلوتلو میخورد، روی کف آشپزخانه به سبک فیلم «ریسکی بیزنس» سر میخورد و با اشتیاق وول میخورد تا به تخت خواب برود. آیدلشتاین شخصیتی پرانرژی، عجیب و کاملاً دوستداشتنی خلق میکند – تا اینکه، البته، سن کم و عدم بلوغش گریبانگیر او میشود. ایوان در نیمه دوم فیلم کاملاً تغییر میکند و آیدلشتاین این تغییر را با بیتفاوتیِ آزاردهنده و شکستخورده بهطور کامل اجرا میکند.
اما شخصیت سومی هم وجود دارد که کلید موفقیت «آنورا» است: ایگور (یورا بوریسوف)، یک میانجی آرام و مهربان روس که توسط گروهی از افراد خشن استخدام شدهاند که برای پدر ایوان کار میکنند. وقتی این گروه – متشکل از یک رهبر سرسخت، یک احمق تمامعیار و یک غول مهربان که دینامیک کمدی عالیای دارند – به عمارت ایوان میرسند تا ازدواج را باطل کنند، بوریسوف خود را بهعنوان قطب اخلاقی استوار «آنورا» تثبیت میکند و از آنجا به بعد همچنان انتظارات را برمیگرداند. او بین لحظات خندهدار و قلبشکن در نوسان است و ارتباطی پیچیده با آنورا شکل میدهد که به شیوهای جذاب و عمیقاً انسانی توسعه مییابد.
این فیلم از جنبههای دیگری نیز دوستداشتنی است، از جمله نحوه تنظیم ریتم آن. در بخش دوم فیلم، شاهد هستیم که این زوج در میان مهمانیهای پرجنبوجوش و به ظاهر تکنما عاشق یکدیگر میشوند. گفته میشود که بیکر خودش تدوین فیلمهایش را انجام میدهد و صحنهها را با انرژیِ دوربین در دست، به شکلی روان به هم پیوند میزند، گویی دوربین او در حال رقصیدن و روایت داستان است. این شتاب اولیه، کندی و آرامش پایانی فیلم را تأثیرگذارتر میکند.
سبک «مامبلکور» همیشه به نظر من نوعی تظاهر در فیلمهای مستقل بود. اما در «آنورا»، استفاده از انگلیسی شکستهبسته روسزبانها کاملاً با داستان هماهنگ است. این زبان غیررسمی نه تنها در قالبی که به طور سنتی به دیالوگ وابسته است، بسیار خندهدار است، بلکه تا حدی عدم ارتباطی را توضیح میدهد که به توهمات آنی دامن میزند و همچنین شکاف بین دنیای سختگیرانه او و ثروت عجیب و غریب وانیا را نشان میدهد. بیکر در انتخاب مکانهای مناسب مهارت خاصی دارد: از پیادهرو سرد و یخزده «کانی آیلند» در زمستان گرفته تا آپارتمان شیشهای و بیروح وانیا، و خانه آجری جداافتاده آنی با پلههایی از پیادهرو و منظره قطار بالاسری که از اتاق خوابش دیده میشود.
با همان انسانگرایی خاص خود، بیکر به کار آنی و همکارانش مشروعیتی میبخشد که به سختی میتوان در جای دیگری یافت. در یک صحنه، وانیا مانند کودکی در یک مغازه شیرینیفروشی، با تعجب به آنی خیره میشود که با لباسی بسیار کمپوشش در آپارتمانش حرکات موزون انجام میدهد. بیکر چنین صحنههایی را با جدیت و احترام فیلمبرداری میکند و رقص شهوانی را تقریباً به عنوان یک فرم هنری در نظر میگیرد. در این فیلم، شهوانیت به سادگی بخشی از رفتار انسانی است که شغلی خاص ایجاد میکند و چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت.
مایکی مدیسون با بازی قدرتمندش به عنوان قهرمان داستان، فیلم را در مرکز توجه قرار میدهد و قطعاً نامزدی اسکار را به همراه خواهد داشت. انتخاب مارک ادلشتاین بااستعداد برای نقش وانیا نیز نبوغی تحسینبرانگیز بود. در «آنورا»، بیکر به طرز درخشانی لحنی ترکیبی را حفظ میکند و کمدی خندهدار، غم و خشم را در هم میتند.

مطالب زیر را حتما بخوانید:
تمامی اطلاعات شما نزد ما با بسیار بالا محفوظ خواهد بود.
مزایای عضویت در سیگما:
- ● دسترسی به فایل های دانلودی
- ● اعتبار هدیه به ارزش 50 هزار تومان
- ● دسترسی آسان به آپدیت محصولات
- ● دریافت پشتیبانی برای محصولات
- ● بهره مندی از تخفیف های ویژه کاربران
نوشتههای تازه
آخرین دیدگاهها
- مدی در من جای مردگان بسیاری زیستهام – نازگل صبوری
- آدم بزرگا مشغول صبحتن: درمورد آلبوم The new abnormal از the Strokes - از هنر در آلبوم Luck and Strange از دیوید گیلمور + شنیدن تمام آلبوم
- نقد انیمیشن inside out (2) - از هنر در نقد سریال Bojack.Horseman
- درمورد تد هیوز; همسر سیلویا پلات - از هنر در کلماتی درمورد سیلوی پلات و دیوانگی
دسته بندی مطالب
- ادبیات (9)
- دستهبندی نشده (2)
- سینما (30)
- موسیقی (4)
- نقاشی (12)
قوانین ارسال دیدگاه در سایت