نقد فیلم Mickey 17

دسته بندی :سینما 11 آوریل 2025 نازگل صبوری
نقد فیلم میکی17

در مورد فیلم Mickey 17;  یک فیلم فراموش شدنی

راستش را بخواهید، من تلاش کردم که هیچ‌کس نگوید که فیلم علمی-تخیلی «میکی ۱۷» را با انتظاری جز بهترین‌ها و نیتی خیر تماشا کردم. شاید همین انتظار، مشکل اصلی بود. آخرین فیلمی که بونگ جون-هو ساخته بود، «انگل» (Parasite) بود کمدی درخشان و تیزبینانه‌ای درباره جنگ طبقاتی در کره جنوبی که برنده اسکار بهترین فیلم در سال ۲۰۲۰ شد اما این یکی مقداری متفاوت است.

اینکه از بونگ انتظار داشته باشیم دوباره فیلمی مثل «انگل» بسازد، منصفانه نیست. او هم چنین کاری نکرده. اما فیلم جدیدش هم فاجعه نیست. شاید بدتر از فاجعه باشد: قابل‌قبول است. قابل قبول و فراموش کردنی.

در نگاه اول، «میکی ۱۷»، داستان بر محور شخصیتی می‌چرخد به نام میکی (با بازی رابرت پتینسون)، مردی گمنام و گریزان از زمین که برای فرار از چنگال یک نزول‌خور، خود را داوطلب مأموریتی فضایی می‌کند؛ جایی که عنوان «قابل‌جایگزین» را می‌پذیرد — تنش را به دانش می‌سپارد، بارها و بارها جان می‌دهد تا حقیقتی علمی کشف شود، و هر بار دوباره چاپ می‌شود؛ چون نسخه‌ای زیستی، باززاده از مرگ.

اما هنگامی‌ که میکی درمی‌یابد نسخه‌ای دیگر از خود نیز چاپ شده، نسخه‌ای که در ظاهر و باطن، زمینی تا آسمان با او تفاوت دارد، ماجرا پیچیده‌تر از پیش می‌شود.

تماشای یک فیلم علمی-تخیلی نسبتا اصیل، امری نادر است؛ در میان درصد کثیری از فیلم‌های آخرالزمانی که یک شوخی بی‌مزه بیشتر نبودند این یکی خوب تلاش میکند و راستش را بخواهید در دقایق اول نوید یک فیلم تماشایی را میدهد. کارگردانی بونگ جون هو  پشت دوربین، همچون همیشه، با صلابت و اعتمادبه‌نفس همراه است؛ صحنه‌هایی نفس‌گیر و لحظاتی پرکشش از شخصیت‌پردازی را با مهارتی ستودنی می‌آفریند.

هو می‌داند که در داستانی چون این، باید قلب روایت را در شخصیت یافت. جایی که قهرمان داستان، بار مرگ‌های پیاپی را بر دوش می‌کشد — و هر مرگ، زخمی تازه بر جان و ذهنش می‌نشاند؛ هیچ‌گاه آسان‌تر نمی‌شود، و هیچ‌گاه بی‌اثر نمی‌گذرد.

خوشبختانه، این فیلم‌ساز، بازیگری را برگزیده که نه تنها توانِ نقش‌آفرینی در قالب میکی را دارد، بلکه می‌تواند نسخه‌ای کاملاً متضاد از او — میکی ۱۸ — را نیز جان ببخشد.

رابرت پتینسون در سال‌های اخیر چهره‌ای انعطاف‌پذیر و چندبعدی از خود نشان داده است از «بتمن» و «فانوس دریایی»، تا «پسر و مرغ ماهی‌خوار»، «تنت» و «شاه» هر بار، چهره‌ای تازه از هنرش را نمایان کرده. اما در «میکی ۱۷»، او به شکلی قابل قبول، دو نقش را ایفا می‌کند که هر یک با دیگری تضادی بنیادین دارند: میکی ۱۷، مردی ساده‌دل، بامزه و دل‌نشین، که تماشایش لذت‌بخش است؛ در برابر میکی ۱۸، تیره‌رو، خشن، عبوس و بی‌رحم، با اعتمادبه‌نفسی ترسناک. همجون یک خوذشید تندخو که از پس ماهی مهربان برآمده است.

 صحنه‌های مشترک این دو شخصیت، بی‌نقص و روان ساخته شده‌اند، بازی پتینسون در هر دو نقش، نسبتا قدرتمند و باورپذیر است که هیچ‌گاه حقه‌ی سینما را به یاد تماشاگر نمی‌آورد.

گویی پتینسون تازه از خواب برخاسته، و دوران درخشان بازیگری‌اش، تازه در حال آغاز است. تماشای راهی که پیش خواهد گرفت، بی‌تردید هیجان‌انگیز خواهد بود.

روایت اما در دلِ بی‌وزنی فضا رخ می‌دهد؛ با رابرت پتینسون در نقشی با لهجه‌ای آمریکایی. او میکی‌ست مردی مغموم و شکست‌خورده در بازگشتی به گذشته. فیلم با نمایی از کهکشان‌ها آغاز می‌شود، سپس دنده‌عقب می‌گیرد و با روایت صدایی طولانی، به کندوکاوی در چرایی خویش می‌پردازد.

در فردایی تیره و بی‌امید، میکیِ بی‌پناه سفری را بر عهده می‌گیرد؛ پروازی به سیاره‌ای دوردست که قرار است خانه‌ای نو برای نسل بشر شود. بی‌هیچ مهارتی ویژه، به گروهی ملحق می‌شود که «قابل‌حذف» نام دارند. بی‌ارزشانی که مأموریتشان، احتمالاً به مرگ ختم خواهد شد. اما جای ترس نیست؛ در اینجا علم چاره‌ای اندیشیده: فناوری‌ای جنجالی، پرینتری سه‌بعدی برای بازآفرینی انسان.

تا زمانی که داستان به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردد، مهاجران بر ساحل خانه‌ی بیگانه‌شان پایگاهی بنا کرده‌اند، و قهرمان ما هفدهمین میکی است. اندکی بعد، یکی از حاشیه‌نویسی‌های روایت، با جزئیات شرح می‌دهد که اگر روزی دو نسخه از یک «قابل‌حذف» در یک‌زمان وجود یابند، چه فاجعه‌ای در انتظار خواهد بود. باقی‌اش را اگر حدس بزنی، احتمالاً درست حدس زده‌ای.

و با این‌همه، بخش زیادی از فیلم در این فضای خلأزده و دربسته، همچنان تازگی و شوخ‌طبعی خود را حفظ می‌کند. پتینسون در قالب طنز تحریف‌شده‌ای که فیلم بیشترین لذت را از آن می‌برد، به‌خوبی می‌درخشد. چهره‌ی همواره شگفت‌زده و مبهوتش، بدل به شوخی تکرارشونده‌ای می‌شود با چرخه‌ی مرگ و زندگی‌های پیاپی‌اش نوعی طنز تلخِ روزمرگیِ بی‌پایان.

و آن پرینتر انسان‌ساز، خود بدل به ابزاری جادویی می‌شود ــ میکی‌های تازه‌ای از آن بیرون می‌غلتند، به روی زمین می‌افتند، هر بار که دستیار آزمایشگاه سر به نیست می‌شود. گویی انسان، دیگر چیزی جز نسخه‌ای چاپ‌شده نیست؛ و تکرار، بدل به جوهره‌ی وجود.

با این‌ حال، میکی در میانه این آشفتگی‌ها موفق می‌شود توجه نیشا، مأمور امنیتی سخت‌گیر را به خود جلب کند. نیشا را نائومی آکی بازی می‌کند، که مانند استیون یون در نقش تیموی مرموز، بازیگر مستعدی است اما نقش چندان پرمحتوایی به او داده نشده. آن‌ها مثل میکی‌های دیگر در فیلم هستند؛ شخصیت‌هایی که کار سخت را بر دوش می‌کشند تا بیننده را سرگرم نگه دارند، در حالی که بونگ هنوز تلاش می‌کند مسیر داستان را پیدا کند.

در غیاب یک روایت مشخص، فقط مجموعه‌ای از عناصر پراکنده باقی می‌ماند. مثلاً کرم‌های عظیم‌الجثه فضایی که باعث هرج‌ومرج می‌شوند. بونگ که پیش‌تر با «پارازیت» طنزی دیوانه‌وار از زندگی خانوادگی ارائه داده بود، این‌بار به سبک پالپ علاقه نشان می‌دهد؛ سبکی که ظاهر اغراق‌شده را با مفاهیم عمیق ترکیب می‌کند. اما ایده‌هایی که می‌توانستند بزرگ و تأثیرگذار باشند مانند نبرد روانی میان نسخه‌های مختلف میکی یا مرز میان انسان و غیرانسان  در فیلم گم می‌شوند و آن‌چنان که باید پررنگ نمی‌شوند.

در واقع، فیلم «میکی ۱۷» بیشتر برای من یادآور فیلم «برف‌شکن» است تا «پارازیت» فیلمی پسا‌آخرالزمانی که بونگ در سال ۲۰۱۳ ساخت و بعدها به سریال تبدیل شد. سیاست‌ورزی در این فیلم جدید حالا به شکل خام و سطحی‌تری بیان می‌شود. اگر ماجراجویی‌های فضایی در فیلم نشانی از شخصیت‌هایی مثل ایلان ماسک دارد، شخصیت منفی اصلی فیلم یک سیاستمدار خودشیفته با تمایلات امپریالیستی است که با اغراق بسیار توسط مارک رافالو بازی شده. با در نظر گرفتن آینده احتمالی مکان‌هایی مثل گرینلند، شاید این‌گونه شخصیت‌پردازی‌ها نوعی هشدار سیاسی باشد، اما اجرای آن به‌هیچ‌وجه تأثیرگذار یا حتی سرگرم‌کننده نیست.

در مجموع، لحن کلی فیلم به‌نوعی آشفته و نامنظم است، آن هم به شکلی که بیشتر آزاردهنده است تا خلاقانه. این مسئله برای فیلمی که از قبل به‌وضوح با دقت طراحی شده عجیب به‌نظر می‌رسد. با این‌که جزئیات به‌خوبی در مرحله برنامه‌ریزی در نظر گرفته شده‌اند، اما اجرا به‌گونه‌ای است که گویی کارگردان کنترل لازم را نداشته و بازیگران هم دقیقاً نمی‌دانستند چه نوع فیلمی در حال ساخت است. نتیجه کار فیلمی است ناهماهنگ و سطحی؛ نه آن‌قدر بد که فاجعه باشد، اما به‌شدت فراموش‌شدنی. و آن‌چه بیش از همه ناراحت‌کننده است، این است که بونگ جون‌هو کارگردانی‌ست که توانایی ساخت شاهکارهایی به‌مراتب بهتر از این را دارد.

نازگل صبوری
نازگل صبوری

مطالب زیر را حتما بخوانید:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه:
Close menu