نقد فیلم Get Out

نازگل صبوری
زمان تقریبی مطالعه:12 دقیقه

دیدن فیلم Get Out برایم کمی زمان برد. وقتی که در فوریه اکران شد، هنوز درگیر زندگی پرمشقت دانشجویی بودم و امتحانات پایانترم نزدیک بود. خوشبختانه حالا دیگر وقت آزاد زیادی دارم!
این نخستین تجربه کارگردانی جردن پیل بود و به پدیده سینمایی سال تبدیل شد. در حالی که فوریه معمولاً فصل کمرونق سینماهاست، امسال فیلمهایی چون Logan و Get Out این خلأ را پر کردند؛ بهویژه Get Out که با بودجهای تنها ۴٫۵ میلیون دلاری، بیش از ۲۵۴ میلیون دلار فروش کرد. چنین بازگشت سرمایهای اتفاقی نیست. Get Out یکی از بهترین فیلمهای سال است، چرا که پیل حقیقتی را به زبان آورد که کمتر کسی جرأت بیان آن را دارد: سیاهپوست بودن در آمریکا، چیزی شبیه یک فیلم ترسناک است.
فیلم با صحنهای آغاز میشود از مرد سیاهپوستی گمشده (که بعداً میفهمیم آندره هیورث با بازی لیکیث استنفیلد است) که در محلهای مرفه قدم میزند. خودرویی بهآرامی کنارش میپیچد. او مسیرش را تغییر میدهد و زیرلب میگوید: «امروز نه. نه برای من.» این صحنه، هم بامزه است (بر خلاف الگوی کلیشهای فیلمهای ترسناک که شخصیت قربانی همچنان به مسیر خطر ادامه میدهد) و هم به شکلی تلخ، زندگینامهای است. قدمزدن در محلهای مرفه، برای یک سیاهپوست همیشه با حسِ بیگانگی همراه است. نشانههای طرد شدن همیشه مستقیم نیستند: از خیابان رد میشوی چون میدانی سفیدپوستی که جلوتر از تو راه میرود شاید بترسد؛ سریعتر قدم برمیداری چون در روشنای روز هم ممکن است پشتسرت را چند بار نگاه کند؛ ماشین پلیسی که چند بار بیدلیل دورت میچرخد؛ یا نگاه نکردن به خودروهایی که آهسته از کنارت رد میشوند.
در ادامه وارد داستان کریس (دنیل کالویا) میشویم، عکاسی سیاهپوست که با دختری سفیدپوست به نام رُز (آلیسون ویلیامز) در رابطه است. رُز او را برای دیدار با خانوادهاش دعوت کرده و یکی از اولین سؤالات کریس این است: «خانوادهات میدونن من سیاهپوستم؟» این پرسش به دیالوگهایی طنازانه منجر میشود — جایی که پیل مهارتش را در شوخیهای کوتاه اما معنادار نشان میدهد — اما در دل خود حقیقتی تلخ دارد. هر بار که با دختری خارج از جامعه آفریقایی-آمریکایی قرار میگرفتم، پدرم از من میپرسید آیا خانوادهاش میدانند که من سیاهپوستم؟ بعضیها شاید این سؤال را مسخره بدانند، اما واقعاً مهم است. بودهاند لحظاتی که آشکارا حس کردهام خانواده طرف مقابل مرا نمیخواهند. از سوی دیگر، خانواده رُز با آغوش باز از کریس استقبال میکنند، تا جایی که پدر رُز (بردلی ویتفورد) با افتخار میگوید: «اگه میشد، برای بار سوم هم به اوباما رأی میدادم.»
بیشترِ فضای فیلم پر از گفتوگوهای پرتنش و نامتوازن میان سفیدپوستان و سیاهپوستان است. مادر رُز (با بازی کاترین کینر) از کریس درباره پیشینه خانوادگیاش سؤال میکند، پدرش مدام او را «برادر من» صدا میزند، و برادر رُز (کیلب لندری جونز) از ویژگیهای ژنتیکی و اندام جنگندهاش حرف میزند. این وضعیت در مهمانی خانوادگیشان تشدید میشود. سفیدپوستان مهمان از کریس میپرسند زندگی بهعنوان یک سیاهپوست در آمریکا چهطور است، به قدرت بدنیاش اشاره میکنند، و حتی میپرسند آیا رابطه جنسی با سیاهپوستان بهتر است یا نه. این پرسشها شاید خندهدار و عجیب بهنظر برسند، اما بهطرز دردناکی واقعیاند. افراد ناآگاه از نژاد دیگر را هر روز میبینیم. نبوغ پیل در آن است که از کلیشهها و واقعیتهای اجتماعی استفاده میکند تا چیزهایی را که معمولاً نمیخواهیم به آنها اعتراف کنیم، هم از نظر طنز و هم از نظر ترس، برملا کند. سؤال درباره رابطه جنسی با سیاهپوستان ممکن است بیضرر به نظر برسد — تا زمانی که دیگر بیضرر نیست.
بازیگران فرعی فیلم هم نقش چشمگیری دارند: راد ویلیامز (لیل ری هاوری) دوست پرسر و صدای کریس که نماینده نگاه تماشاگران است؛ جورجینا (بتی گابریل)، خدمتکار سیاهپوست خانواده آرمیتاژ؛ و والتر (مارکوس هندرسون)، باغبان سیاهپوست خانواده. فیلمهای بزرگ اغلب با بازیهای فرعی درخشان، چند پله بالاتر میروند.
گابریل و هندرسون اولین نشانههای ناهنجاریاند — بازیگرانی که به شکلی استادانه، کلیشه «تامعمویی» سیاهپوستان مطیع را ایفا میکنند. چیزی در نگاه و رفتارشان بهشدت غلط است، و همین بازیِ اغراقشده، هوشمندانه و ترسناک است. در سوی دیگر، شخصیت راد در آغاز ممکن است به چشم یک دوست سادهدل و پرحرف بیاید، اما واقعیتی را نمایندگی میکند: بسیاری از کسانی که نابرابریهای نژادی را گوشزد میکنند، با برچسبهایی چون «اغراقآمیز» یا «حساس» کنار گذاشته میشوند.
همه چیز در Get Out در ظاهر بیضرر به نظر میرسد — حتی وقتی مادر رُز پیشنهاد میدهد با هیپنوتیزم به کریس کمک کند که سیگار را ترک کند. اما راز ترسناک فیلم همین است: همین بیضرریِ ظاهری. تنها اشتباهی که میتوان در تماشای فیلم مرتکب شد، این است که گمان کنیم اگر آن وقایع هولناک رخ نمیدادند، فیلم هم ترسناک نبود. در حالیکه همین کلیشههای «ساده» در بطن خود هولناکاند. هر خندهای در فیلم، سایهای از ترس زیر خود دارد. جمله بامزهای که سیاهپوستی درباره ماشین مشکوکی که دنبال او میآید میگوید، خندهدار است — تا وقتی که بفهمیم این صحنه، واقعیتی است روزمره. حرف زدن درباره تواناییهای فیزیکی بالای سیاهپوستان خندهدار است — تا وقتی که به یاد بیاوریم این تصورات، ریشه در تاریخ بردهداری دارند.
همانطور که پیشتر گفته شد، در یکی از صحنهها از کریس خواسته میشود که تجربه سیاهپوست بودن در آمریکا را توضیح دهد. اما او بهجای پاسخ دادن، از یکی دیگر از مهمانان سیاهپوست میخواهد که پاسخ دهد. آن فرد هم دقیقاً همان چیزی را میگوید که سفیدپوستان میخواهند بشنوند: اینکه سیاهپوست بودن در آمریکا چیز خاصی نیست، مانع بزرگی ندارد. اما پیل با هوشمندی، این پاسخ را از دهان کسی بیان میکند که میدانیم نادرست و فریبخورده است؛ یعنی اینکه پاسخ واقعی دقیقاً برعکس است. واقعیت این است که سیاهپوست بودن در آمریکا، اغلب شبیه زندگی در یک فیلم ترسناک است.

مطالب زیر را حتما بخوانید:
تمامی اطلاعات شما نزد ما با بسیار بالا محفوظ خواهد بود.
مزایای عضویت در سیگما:
- ● دسترسی به فایل های دانلودی
- ● اعتبار هدیه به ارزش 50 هزار تومان
- ● دسترسی آسان به آپدیت محصولات
- ● دریافت پشتیبانی برای محصولات
- ● بهره مندی از تخفیف های ویژه کاربران
نوشتههای تازه
آخرین دیدگاهها
- مدی در من جای مردگان بسیاری زیستهام – نازگل صبوری
- آدم بزرگا مشغول صبحتن: درمورد آلبوم The new abnormal از the Strokes - از هنر در آلبوم Luck and Strange از دیوید گیلمور + شنیدن تمام آلبوم
- نقد انیمیشن inside out (2) - از هنر در نقد سریال Bojack.Horseman
- درمورد تد هیوز; همسر سیلویا پلات - از هنر در کلماتی درمورد سیلوی پلات و دیوانگی
دسته بندی مطالب
- ادبیات (9)
- دستهبندی نشده (2)
- سینما (35)
- موسیقی (4)
- نقاشی (12)
قوانین ارسال دیدگاه در سایت